ادبیات تخصصی سال سوم راهنمایی قواعد سال سوم، معنی شعر و کلمات، معرفی شاعران و... دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:, :: 23:3 :: نويسنده : آریا امام جمعه
درس سیزدهم/ آداب زندگانیسخن ناپرسیده مگوی و از گفتار خیره پرهیز کن: تا از تو چیزی پرسیده نشده، سخنی مگوی. چون باز پرسند، جز راست مگوی: و زمانی که از تو چیزی پرسیده میشود، فقط حقیقت را بگو. تا نخواهند، کس را نصیحت مگوی و پند مده: تا از تو نخواهند که کسی را نصیحت کنی، کسی را پند مده. خاصّه کسی را پند نشنود که او خود اوفتد: خاصّه: مخصوصاً مخصوصاً کسی را که نصیحت پذیر نیست؛ که او خود سرش به سنگ خواهد خورد و متّوجه خواهد شد. در میان جمع هیچ کس را پند مده. در حضور دیگران کسی را نصیحت مکن. از جای تهمتزده پرهیز کن: . تهمت: گمان بد، افترا پرهیز: دوری، اجتناب از رفت و آمد در جاهایی که باعث گمان بد و سوءظن در مورد تو میشود، دوری کن و از یار بداندیش و بدآموز بگریز: از دوستی که در مورد تو به بدی فکر میکند و رفتارش باعث بدآموزی است، دوری کن. از دوستِ بدخواه و بدآموز فراری باش. و از دوستی که گرفتاری و بدی تو را میخواهد و آموزههایش اشتباه است بپرهیز. به غم مردمان شادی مکن تا مردمان نیز به غم تو شادی مکنند: . غم و شادی: آرایهی تضاد در ناراحتی دیگران شادمانی و پایکوبی مکن تا آنان نیز به ناراحتی تو خوشحال و شادمان نباشند داد ده تا داد یابی: داد: عدل و انصاف داد دادن: به عدالت رفتار کردن. با دیگران به عدل و انصاف رفتار کن تا با نو نیز به عدالت و انصاف رفتار شود. خوب گوی تا خوب شنوی: با دیگران به نیکویی صحبت کن و بدگویی نکن تا دیگران نیز با نیکویی حرف زده و از تو بدگویی نکنند. اگر طالب علم باشی، پرهیز گار و قانع باش و علم دوست و بردبار و کمسخن و دوراندیش. طالب: جویا، به دنبال پرهیزگار: خداترس، باتقوا قانع: خرسند، راضی دوراندیش: عاقبت اندیش، آینده نگر «قابوسنامه» نوشتهی امیر عنصر المعالی کیکاووس بن قابوس وُشمگیر، از اُمرای آلِ زیار است. او این کتاب را برای فرزندش گیلانشاه در آیین مملکت داری و تعلیم و تربیت، نوشته است. عمر در پرستش خدای تعالی خرج کن که حساب، او خواهد خواست. خرج کن: صرف کن، هزینه کن تعالی: بلند مرتبه حساب خواستن: مؤاخده کردن، بازخواست کردن. عمر خود را در عبادت خداوند بلند مرتبه صرف کن که او از تو بازخواست میکند. بر گذشته و شکسته و ریخته، افسوس مخور. افسوس: دریغ، حسرت گذشته: روزگار سپری شده، زمان از دست رفته شکسته: کوزه یا سبویی که ناآگاه آن را شکسته باشی. تلمیح به داستانی از جحا. گذشته و شکسته و ریخته(هر چیزی که دیگر از دسترس و تملّک تو بیرون است) مراعات نظیر دارند. بر عمر و ایّامی که پشتِ سر گذاشتی، و بر سبو یا ظرفی که شکستهاست، و بر روغنی که ریخته، حسرت و پشیمانی به خود راه مده. تمام زیرکی را عاقبتشناسی نام نِه: عاقبتشناسی: آینده نگری، دوراندیشی تمامِ فراست و زیرکی دنیا در این است که دورنگر و عاقبتاندیش باشی. معیشت تنگ را به توکّل دفع کن. معیشتِ تنگ: فقر و تنگ دستی توکّل: تکیه، اعتماد دفع کردن: راندن، دور کردن فقر و تنگدستی را با توکّل بر خدا از خود بران. دین را به علم نگاه دار: دین خود را با افزودن بر داناییات افزون محکم و تقویت کن. اگر علم خواهی با تنهایی بساز: بساز: کنار بیا، عادت کن اگر به دنبال دانایی هستی، به تنها بودن عادت کن و کنار بیا. فراخدلی خواهی، تنآسانی را بگذار: فراخدلی: گشاده دلی، بخشندگی، دست و دل بازی تنآسانی: تنبلی، تنپروری، کاهلی، سستی بُگذار: رها کن اگر به دنبال گشاده دلی و دست و دلبازی هستی، تنبلی و تنپروری را رها کن. کم خصمی خواهی، به خود مشغول باش: خصم: دشمن، بدخواه، بداندیش اگر میخواهی دشمن اندکی داشتهباشی، مشغول کار خودت باش. خلق را دوست خواهی، مال را دشمن گیر: خلق: مردم دشمن گیر: دشمنی کن اگر میخواهی مردم دوست تو باشند، دشمن دارایی خود باش(در فکر حفظ دارایی خود نباش و بخشنده باش). خود را آسوده خواهی، بد مکن: اگر به دنبال آسودگی و آسایش خویشتنی، به کسی بدی مکن. شر نخواهی، بد بگذار: شر: بدخویی، شرارت اگر شرارت و بدی دیگران باعث آزارِ توست، با کسی بدی مکن. جنگ نخواهی، تحمّل کن: اگر از جنگ گریزانی، صبوری پیشه کن. دعا را بهتر از سپاه دان: دعا: آرزوی خوب بدان که دعای خیر مردم از سپاه و لشکر قدرتمند بهتر است. امید را بهتر از گنج دان: بهترین گنج، امیدواریاست. هر چه دون خدای است همه را باطل دان: دونِ: غیر از، به جز هر چیزی را غیر از خدا، باطل و بیهوده فرض کن. بلا از دوست عطاست، پس ، از عطا نالیدن خطاست: بلا: آفت، آسیب عطا: بخشش، هدیه // عطا و خطا(سجع) هر گونه آسیب و آفتی از طرف دوست مثل هدیهای ارزشمند است پس گله و شکایت از هدیهی او اشتباه است. الهینامه ، خواجه عبد الله انصاری: ملقّب به پیر هرات و پیر انصار. عارف و نویسندهی قرن پنجم هجری و از پیشگامان نثر مسجّع بود. آدمی باید که بسیار نگوید و سخن دیگری به سخن خود قطع نکند: انسان نباید زیاد حرف بزند و وسط حرف دیگران نیاید. هر که حکایتی یا روایتی کند و او برآن واقف باشد، وقوف خود برآن اظهار نکند. وقوف: اشراف، آگاهی وقوف: اطّلاع، آگاهی اظهار: آشکار کردن اگر او نسبت به حکایت و داستانی که میگویند، اطلاع و آگاهی داشته باشد، نباید آگاهی خود را آشکار کند. تا آن کس به اتمام رساند و چیزی را که از غیر او پرسند ، جواب نگوید. پرسشی را که از دیگری میپرسند، پاسخ ندهد. اگر سوال از جماعتی کنند که او داخل آن جماعت بود، بر ایشان سبقت ننماید: سبقت نمودن: پیشی گرفتن. سخنی را که از دیگران میپرسند پاسخ ندهد. و اگر از گروهی سؤال شودکه او نیز در بین آنهاست، بر دیگران پیشی نگیرد. و اگر کسی به جواب مشغول شود و او بر بهتر جوابی از آن قادر بود ، صبر کند تا آن سخن تمام شود: در حالی که او جواب درستتری را بداند، تا پایان سخن قبلی صبوری کند. پس جواب خود بگوید، بر وجهی که در متقدم طعنه نکند: متقدّم: قبلی، پیشین بر وجهی: به گونهای، به شکلی طعنه: ملامت، سرزنش به شکلی که قصد ملامت و سرزنشِ فردِ قبلی را نداشته باشد. و در محاوراتی که به حضور او میان دو کس رود، خوض ننماید: خوض: دقیق شدن، کنجکاوی محاورات: گفتوگوها، مکالمهها در گفتوگوهایی که در حضور او بین دو نفر صورت میگیرد، کنجکاوی و دقّت بیش از اندازه نکند. و اگر از او پوشیده دارند، استراق سمع نکند: پوشیده داشتن: پنهان کردن استراق: دزدیدن استراق سمع: دزدیده گوش دادن. و اگر از او پنهان میکنند، دزدیده به آنها گوش ندهد. و تا او را با خود در آن مشارکت ندهند ، مداخلت نکند: مداخلت: مداخله، دخالت، فضولی اخلاق ناصری ، خواجه نصیر الدین توسی نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||||
![]() |